شعر طنز حیف یک خرده خری و پرسش و پاسخ
شعر طنز حیف یک خرده خری و پرسش و پاسخ
حیف، یک خرده خري
«! حیف، یک خرده خري »
نازنینا ز قشنگی تو رقیب قمري
حیف، یک خرده خري!
بلکه از ماه جهان تاب درخشنده تري
حیف، یک خرده خري!
چهرة تو که بر آن بوسه ي من میلرزد
یک جهان می ارزد
چو گل سرخ تو خوشبویی و چون مشک تري
حیف، یک خرده خري!
جان ناقابل من باد فداي سر تو
شده ام نوکر تو
دمبدم پاي تو بوسم که مرا تاج سري
حیف، یک خرده خري!
من ز درد دلت اي دلبر زرین کمرم
همه دم با خبرم
تو هم از درد من خون شده دل با خبري
حیف، یک خرده خري!
راحت جان منی اي بت سیمین بدنم
خاك راه تو منم
من ز هر چیز که گویم تو پري خوبتري
حیف، یک خرده خري!
تو به گلزار طبیعت صنما دسته گلی
لیک یک ذره خلی
مایه ي خرمی خاور و هم باختري
حیف، یک خرده خري!
مرحوم مهدي سهیلی
==================
پرسش و پاسخ!
دوستی با{!؟} شدم خلیق و کریم
پاکدل؛ مهربان ؛ رئوف و رحیم
روزي از روزها به او گفتم
کار تو چیست اندر این اقلیم؟
گفت بیکارم و ندارم شغل
هستم امروز در عذاب الیم
چون که سال گذشته در بازار
پاك، مفلوك و ورشکست شدیم
گفتم اي دوست گر چه میدانم
صادق القول بوده اي ز قدیم
پرسشی چند از تو هست مرا
پاسخم ده ز روي عقل سلیم
روز اول که گرم کار شدي
هیچ کردي به مشتري تعظیم؟
گفت نی ، گفتمش که وقت فروش
ظلم کردي به بیوه زن ؛ به یتیم؟
گفت نی ، گفتمش در این مدت
دبه کردي که : ما نمیخواهیم؟
گفت نی ، گفتمش که وقت فروش
گچ ندادي به خلق جاي کلیم
گفت نی ، گفتمش براي فریب
هیچ کردي ز ریش و پشم گریم؟
گفت نی ، گفتمش که بیوه زنی
در خریدش چو شد ترا تسلیم
تو نگفتی که باید از سر ظلم
جیب او را به صد کلک بکنیم؟
گفت نی ، گفتمش به شاگردت
هیچ کردي ره خطا تعلیم؟
گفت نی ، گفتمش که در انبار
کرده اي احتکار جنس قدیم؟
گفت نی ، گفتمش که تاجر دزد
هیچ بوده است با تو یار و ندیم؟
گفت نی ، گفتمش نخوردي هیچ
منفعت بیشتر ز صد دو و نیم؟
گفت نی ، گفتمش قسم خوردي
به پیمبر ؛ به کردگار علیم؟
گفت نی ، گفتمش رفیق عزیز
نیست در کله تو عقل سلیم
گر تو خواهی که پولدار شوي
این چنین کن که کردمت تعلیم!
نظر بده تا دل من شاد کنی نظر ندادی الهی باد کنی




